شب های جلال در دوری حسام

ساخت وبلاگ

شب های جلال در دوری حسام

در تاریخ آورده اند که جلال­ الدین پس ار فراق حسام شبی را به راحتی سر در بالش نگذاشت و هماره در اندیشه و اندوه حسام ­الدین مویه می­ کرد و نمی­ دانست که با چه زبانی درد و رنج خوی را با حسام­ الدین در میان گذارد در حالی که ظاهراً حسام­ الدین هیچ سراغی از جلال نمی­ گرفت و گهگاه در برخی درس­ های مولانا خودی نشان می­ داد و آتش درد و رنج مولوی را شعله­ ورتر و استیاق دیدار را دو چندان می­ک رد و در بقیه ایام از دید مولانا به دور بود و به نامه­ های هم جواب نمی­ داد و خدا می­ داند که مولانا چه رنج­ ها که نمی­ برد. شاید حال مولانا را این غزل سوزناک رهی معیری بتواند بازگو کند:

دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی‌حاصلم؟

چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی تو

چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم

از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی

چون نکهت از آغوش گُل بوی تو خیزد از گِلَم

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش‌فام کو؟

وآن مایهٔ آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل

غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم

در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن

ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم

چون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهی

با آن که در طوفان غم دریا، دلم، دریادلم (رهی معیری)

نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:18